تفال به حافظ 10 اردیبهشت ماه 1401
به گزارش وبلاگ دوین، فال گرفتن از آثار ادبی، از باور های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می بردند بهره ای از کلام حق دارند رجوع می شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما به جای مانده است.
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نگردد
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نگردد
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نگردد
گوهر پاک بباید که گردد قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نگردد
نام اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نگردد
عشق می ورزم و امید که این فن شریف.
چون هنر های دگر موجب حرمان نگردد
دوش می گفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نگردد
حسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نگردد
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نگردد
توضیح لغت: سالوس: فریب و چرب زبانی و صلاح ظاهری /لولو: به ضم اول و سکون دوم و ضم سوم و سکون چهارم مروارید
تفسیر عرفانی:
گرچه این سخن بر واعظ شهر سخت است، اما تا زمانی که به ریا مشغول است مسلمان نخواهد شد. مقصود او از این شعر این است که گذشت و بخشش از جمله فضایل انسانی ست که هر انسانی که می خواهد به کمال دست یابد و در پیشگاه قدسی او سر فرود آرد، باید صاحب آن باشد گفتنی است هر که از این فضایل برخوردار نباشد، خواستار دستیابی به معشوق نیست.
تعبیر غزل:
عشقی در دل نهفته داری و از بیم آنکه به وصال نرسی، چه رنج ها بر تو می رود و چقدر اندوه می خوردی! از این غم بی فایده دست بردار! هر چه خدا بخواهد، همان می گردد.
منبع: فرارو